حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نـریزند
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی.
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا .
بنظرم هیچوقت نباید پیش خودت فکر کنی که کسی را خوب شناخته ای!
هرچند سال باشد، هرچقدر هم از آشنایی ات گذشته باشد.
سخت ترین درک دنیا زمانی است که بین یک برزخ گیر میکنید.
برزخی که یک طرفش دوست داشتنی ترین موجودی است که تا به حال میشناختی
و طرف دیگر دوست داشتنی ترین موجودی است که احساس میکنی هرگز نمیشناختی اش؛
همین.!
خداوندا❤ ترس های بی دلیلم را که ریشه در باور ضعیفم دارد از من بگیر؛
جاری کن چشمه ای از آرامش بی مثال خودت را بر قلبم ؛
و کنارم باش تا یادم بماند که اول و آخر تویی؛
و چون تو هستی پس ترسی نیست؛
دستهایم را که بگیری،
چشم بسته بدون ترس و دلهره به دنبالت می آیم؛
و اعتماد و ایمان دارم که مرا به بهترین جایی میبری که میدانی
بشنیدهام که عزم سفر میکنی مکن
مهر حریف و یار دگر میکنی مکن
تو در جهان غریبی غربت چه میکنی
قصد کدام خسته جگر میکنی مکن
از ما م خویش به بیگانگان مرو
یده سوی غیر نظر میکنی مکن
ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست
ما را خراب و زیر و زبر میکنی مکن
چه وعده میدهی و چه سوگند میخوری
سوگند و عشوه را تو سپر میکنی مکن
کو عهد و کو وثیقه که با بنده کردهای
از عهد و قول خویش عبر میکنی مکن
ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو
از خطه وجود گذر میکنی مکن
ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو
بر ما بهشت را چو سقر میکنی مکن
اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم
آن زهر را حریف شکر میکنی مکن
جانم چو کورهای است پرآتش بست نکرد
روی من از فراق چو زر میکنی مکن
چون روی درکشی تو شود مه سیه ز غم
قصد خسوف قرص قمر میکنی مکن
ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری
چشم مرا به اشک چه تر میکنی مکن
چون طاقت عقیله عشاق نیستت
پس عقل را چه خیره نگر میکنی مکن
حلوا نمیدهی تو به رنجور ز احتما
رنجور خویش را تو بتر میکنی مکن
چشم حرام خواره من حسن توست
ای جان سزای بصر میکنی مکن
سر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست
در بیسری عشق چه سر میکنی مکن
درباره این سایت